محل تبلیغات شما

اشعار علیرضاابراهیم پور " گیلانی"






گَر من  زِ  می مُغانه   مستم  ،   هستم

گر کافِر   و   گَبْر  و  بت‌پرستم ، هستم

هر   طایفه‌ای   به    من   گمانی    دارد

من زانِ خودم، چُنان‌که هستم ، هستم



        " حکیم عُمر خیام "




زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت


رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت


در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت



  " خواجه حافظ شیرازی "





همه خوبی ها در سه عمل جمع شده است:

 1- نگاه کردن 

2- سکوت نمودن 

3- صحبت کردن

اما هر دیدنی که در آن عبرت و پند آموزی نباشد

 بیجا و مهمل است و

 هر سکوتی که در آن اندیشیدن نباشد

 بیهوده است و هر سخن گفتنی که در آن

 ذکر و یادی از خدا و کلامش نباشد بیهوده است.                  

حضرت علی علیه السلام                                                 
تحف العقول صفحۀ 210




گرچه چون موج مرا شوق زخود رَستن بود

 موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر

  بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

 خواستن ها همه موقوف توانستن بود

کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم

که هُبوط ابدم در پی دانستن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
 
 همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود


        " دکتر قیصر  امین پور "





اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن


  " احمد شاملو "





ای حسین!

با تو چه بگویم ؟

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل»

و تو ای چراغ راه، ای کشتی رهایی،

 ای خونی که از آن نقطه صحرا ،

 جاودان می‌طپی، و می‌جوشی،

 و در بستر زمان جاری هستی،

 و بر همه نسل‌ها می‌گذری، 

و هر زمین حاصلخیزی را

 سیراب خون می‌کنی،

 و هر بذر شایسته را، در زیر خاک ، 

می‌شکافی و می‌شکوفایی، 

و هر نهال تشنه‌ای را 

به برگ و بار حیات و خرمی می‌نشانی،


   " دکتر علی شریعتی "




مشاجره ها و نزاع ها،
 نور باطن را خاموش میکند.
بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها 
به جهت مشاجرات است.

کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی
 نباشد!
روزی چندتا پرخاش باشد،
 برکات را از منزل میبرد.

حتی اگر حق هم با تو بود ،
 در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ،
 چون کدورت می آورد.

مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد:
در موضوعی که گمان میکردم
 حق با من است ،داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛

 ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! 
بسیار کریه وزشت بود!
 آن صورت نزدیکم آمد و گفت : 
کثیف! ساکت شو!
همین که متنبه شدم فورا
 "دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی" کردم.

    " استاد فاطمی نیا "




روزگاری دل رمیده‌ی من 

از دو گلچهره بوسه‌ای میخواست

آن یکی سرکشید و ناز افزود 

وین یکی بوسه داد و بزم آراست

این یکی از شراب بوسه خویش
 
کرد سرشار مستی طربم

وان یکی در سراب وعده‌ی دور 

میداوند هنوز تشنه لبم

بوسه هایی که این یکی داده ست
 
گر چه شیرین‌تر از می و شکر است

دل دیوانـه بـاز مـی گـویـد
 
لذت آن نداده بیشتر است .!

 
     " هوشنگ‌ابتهاج "




شازده كوچولو پرسید:

با غم از دست دادنش چطور كنار بیام؟

روباه جواب داد:

اول مطمئن شو كه بدست آورده بودیش

بعد غمگین شو!
 
بخش عمده ى زندگى ما در توهم میگذرد

توهم مالك بودن !


 " آنتوان دوسنت اگزوپری "




نه باغ ، نه بستان ، نه چمن   می خواهم

نه سرو ، نه گل ، نه یاسمن    می خواهم

خواهم  ز خدای خویش کُنجی که درآن

من باشم و آن کسی که من   می خواهم




               ابوسعید ابوالخیر




انوشیروان ساسانی به خاطر پیرزنی که

 حاضر نشدخانه اش رابفروشد

 دیوار کاخ کسری  را  کج   بنا   کرد. 

یکی از بزرگان از او پرسید:

 این کجی از بهر چیست؟

انوشیروان گفت: 

این کجی از  راستی ماست







عشق  کز جُنبش خود تا به  تَهِ  دل  برود

از دل آسان به  درون آید و مشکل برود


عشق چون کهنه شود محو نگردد به فراق

نخل  از  جا  نرود ریشه  چو  در  گِل  برود


                  " محتشم کاشانی  "




از جمله مناجات حق تعالی
   با موسی آن بود که:


ای موسی! تو بنده منی و من خداوند توام، 

خوار مشمار هیچ حقیر و پریشانی را،

 و آرزو مکن 

حال توانگران را به چیزی چند که از مال دنیا 

به ایشان داده ام



کافی 8 / 42؛ تحف العقول 490




چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت

حرف زد

نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است


  " سهراب سپهری "






سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت 

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، 

دستها پنهان ،نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
 
درختان اسكلتهای بلور آجین
 
زمین دلمرده ، سقف آسمان كوتاه 

غبار آلوده مهر و ماه 

زمستان است

        
       " اخوان ثالث "






گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت،

 دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. 

پرسید: چه می کنی؟ گفت: 

می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد 

و به شما چه قدر؟ 

هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از 

دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد 

و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»






 ای آمده گریان تو و خندان  همه کس

وز آمدن   تو گشته  شادان   همه کس

امروز   چنان  باش که  فردا   چو   روی

خندان تو برون روی و گریان همه کس


          "اوحدی مراغه ای"






یکی از دانشجویانی که زیر نظر دکتر حسابی

 درس می خواند پس از چند ترم رد شدن

 به دکتر حسابی گفت :

 شما سه ترم است که من را از این درس رد می کنید

 ولی من که نمی خواهم موشک هوا کنم 

فقط می خواهم در روستا یک معلم شوم .

دکتر حسابی پاسخ داد :

 شاید تو نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی

 معلم شوی قبول ، 

اما تو نمی توانی به من تضمین دهی

 که یکی از دانش آموزان تو

 در روستا ، نخواهد که موشک هوا کند!!!







بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. 

پسر را گفت: 

باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی. 

گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم

 مرا بر فایده این مطلع گردانی که

 مصلحت در نهان داشتن چیست؟

 گفت: تا مصیبت دو نشود: 

یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. 


مگوی  اندُه  خویش با دشمنان

که لاحَول» گویند شادی کنان

      " شیخ سعدی "




معنای زنده بودنِ من ، با تو بودن است

نزدیک ، دور

سیر ، گرسنه

رها ، اسیر

دلتنگ ، شاد

آن لحظه ای که بی تو سرآید مرا مباد

مفهوم مرگ من 

در راه تو ، در کنار تو

مفهوم زندگی است

معنای عشق نیز در سرنوشت من

با تو ، همیشه با تو

برای تو زیستن است



"فریدون مشیری"





حضرت امیرالمومنین علی  علیه السلام :


با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، 

گشاده رو و خندان باش. 

در نگاه هایت، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، 

به تساوى رفتار كن.



نامه مولا به فرماندار مصر(محمد ابن ابابکر)





گفتگوی مار و زنبور

روزی مار به زنبور گفت: 

انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من  می میرند

 نه به خاطر نیش زدنم.

 اما زنبور قبول نکرد!

مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت: 

آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که

 در کنار درختی خوابیده بود.

 مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم

 و مخفی می شوم و تو 

در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن.

مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن

 در بالای سر چوپان کرد. 

چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"

و شروع به تخلیه 

زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت.

این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور

 نقشه دیگری کشیدند.

 زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!

چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید

 از ترس پا به فرار گذاشت،

 و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت. 

برخی از اتفاقات دنیا هم همین است، 

فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند، 

ما رویاهایمان را زندگی نمی‌کنیم، 

ما در ترس‌هایمان زندگی می‌کنیم.







کسی را دوست بدار که دوستت دارد

حتی اگر غلام درگاهت باشد…

و دست بکش از دوست داشتن کسی که 

دوستت ندارد

حتی اگر سلطان قلبت باشد…

فراموش نکن که زمان آدم وفادار رو 

مشخص می کند نه زبان 

دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست

اما برای ماهی زندگیست….

برای کسی که دوستت دارد

 زندگی باش نه تفریح


 " الهی قمشه‌ای "








غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال

 که بر باد فنا رفت نخور

به خدا حسرت دیروز عذاب است

مردم شهر به هوشید؟؟؟

هرچه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که امروز،

 سر هر کوچه خدا هست

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست

نه یکبار و نه ده بار که صدبار به ایمان و تواضع

 بنویسید

خدا هست و خدا هست و خدا هست


      " حضرت مولانا "





امام صادق علیه السلام  به مُیَسِّر فرمود:

    اى میسر دعا كن و مگو كه كار گذشته است و آنچه مقدر شده 

همان شود (و دعا اثرى ندارد)،

    همانا نزد خداى عز و جل منزلت و مقامى است

 كه بدان نتوان رسید جز بدرخواست و مسألت،

    و اگر بنده ‏اى دهان خود ببندد و درخواست نكند 

چیزى باو داده نشود، 

پس درخواست كن تا بتو داده شود،

    اى میسر هیچ درى نیست كه كوبیده شود

 جز اینكه امید آن رود كه بروى كوبنده باز شود


    (کافی، ج 2،ص 466)





نه تو میمانی و نه اندوه

نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم


به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند



       " کیوان شاهبداغی  "





آدمها فکر میکنند ؛ 

اگر یک بار دیگر متولد شوند ،

 جور دیگری زندگی می کنند .

 شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود .

 فکر میکنند میتوانند همه چیز را از نو بسازند ، 

محکم و بی نقص ! 

اما حقیقت ندارد.

اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم ،

 اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم ، 

اگر آدمِ ساختن بودیم ، 

از همین جای زندگیمان به بعد را مى ساختیم !



   " آنتوان دوسنت اگزوپری "






امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید :

اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛

 زیرا گاه چشمها به صاحبانش دروغ مى گویند، 

ولى خرد به آنكه از وى اندرز خواسته، نیرنگ نمى زند



     "نهج البلاغه، حکمت281"







"یک زندگی آرام و ساده،

 شادتر از موفقیتهایی است که 

با تلاطم های زیاد به دست بیاید."

این یادداشت ۱.۸ میلیون دلاری را 

انیشتین برای پستچی نوشت و گفت: 

   روزی بیشتر از یک انعام ساده ارزش پیدا میکند!





سر    در    خاکِ     آسِتان ِ     تو    نَهم


دل   در   خَم  زلف   دلسِتان   تو   نَهم


جانم به لب آمده است لب پیش من آر


تا  جان   به   بهانه   در  دهان   تو  نَهم



              "  حضرت مولانا  "







چشم    من    در حسرت  دیدار  تو  پر می زند

تا سحر این سوی وآن سو هرطرف سر می زند

از فرا سوی    افق    تا    رَدّ پای   سبز   عشق

مرغ  جان   در  جستجوی  نور   پر  پر می زند

دست  من با  زخمه ی  تار  دلم آن دور  دست

روز و  شب،  بی وقفه یک آهنگ دیگر می زند 

در  تمام     لحظه های   سرد   دلتنگی و    غم

ساز   تنهایی    به  پشت  بغض  خنجر  می زند

شور  و   شوق  و  انتظار  روز ِ  وصل   و   دیدنت

حضرت مهدی(عج)بدان هرشب به دل درمیزند



شعری از : علیرضاابراهیم پور " گیلانی" 

سروده مرداد 1377 ازسری شعرهای کتاب 
         (شب و تنهایی من )





اگر عقاید خود را با تفکر و مطالعه

 به دست آورید،

کسی نمی‌تواند به آن‌ها توهین کند. 

اگر کسی چیزی برخلافشان بگوید

 عصبانی نمی‌شوید؛ 

یا می‌خندید 

یا به فکر فرو  می‌روید.


   " برتراند راسل "











مرحوم آیت الله سعادت پرور
 پهلوانی تهرانی»
[قدس الله روحه] می فرمود :


ابتلائاتی که برای بشر پیش می آید،

 اکثر برای آنست که 

متوجه حضرت حق بشود و از غفلت خارج شود ، 

   و متوجه منبع فیض گردد.




امام علی(علیه السلام) فرمودند:

فقر، دین انسان را ناقص، 

عقل و اندیشه او را آشفته، 

مردم را نسبت به او ، و او را  نسبت به مردم 

بدبین  می سازد.

 از دست رفتن دین،سبب نابودی امنیت است

 و با ترس و وحشت، زندگی مفهومی ندارد،

 و زوال عقل سبب زوال زندگی است

 و جامعه بی خرد را جز با مردگان نتوان قیاس کرد.


نهج البلاغه، حکمت۳۱۹،
 تحت العقول، ص۲۴۵






بهار آمد گل و نسرین نیاورد

نسیمی بوی فروردین نیاورد


پرستو آمد و از گل خبر نیست

چرا گل با پرستو هم سفر نیست


چه افتاد این گلستان را چه افتاد؟!

که آیین بهاران رفتش از یاد


چرا پروانگان را پر شکسته‌است

چرا هر گوشه گرد غم نشسته‌است


چرا خورشید فروردین فرو خفت

بهار  آمد   گُل   نوروز  نشکُفت.


         " ابتهاج  گیلانی "






کیستی که من اینگونه به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم

نان شادی ام را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو اینچنین به خواب می روم

کیستی که من این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش با تو

درنگ می کنم!



  " شاملو "






لقمان حكیم پسر را گفت:

 امروز طعام مخور و روزه دار،

 و هرچه بر زبان راندی، بنویس. 

شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، 

بر من بخوان. آنگاه روزه‏ ات را بگشا و طعام خور. 

شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. 

دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. 

روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. 

روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، 

آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد.
 
روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست

 كه كاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند.

 پسر گفت:

 امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم.

 لقمان گفت: 

 پس بیا و از این نان كه بر سفره است

 بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏‌اند،

 چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری.




تأثیری که دعاکردن بر سلامت مغز دارد، 

باهیچ چیز قابل مقایسه نیست .

در اتاق جناب سمیعی  به زبان فارسی و آلمانی نوشته شده:

"در طول روز دعاکنید ، حتی اگرشده برای ده دقیقه."


              " پروفسور سمیعی گیلانی "






". و تو ای علی!

 ای شیر! مرد خدا و مردم،

 ربّ النوع عشق و شمشیر! 

ما شایستگی "شناخت تو" را ازدست داده‌ایم. 

شناخت تو را از مغز‌های ما برده‌اند، 

اما "عشق تو " را، علی‌رغم روزگار، در عمق وجدان خویش،

 در پس پرده‌های دل خویش، هم‌چنان مشتعل نگاه داشته‌ایم "


    " دکتر علی شریعتی مزینانی "





نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود


 و بر قبرها مى زد.


گفتند: چرا چنین مى کنى؟


بهلول گفت: صاحب این قبر دروغگوست، 

چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت: 

باغ من ، خانه من ، مرکب من و. 

ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و اکنون

 هیچ یک از آن ها، مال او نیست 

که اگر مال او بود حتما با خود برده بود


     " بهلول دانا "





گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام

حتــی اگـــر به دیده رویــا ببینی ام


من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست

بر  ایــن  گمـــان  مباش  کـه  زیبا  ببینی ام


شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست

آمــاده ای  کـــه  بشنـــوی ام  یا  ببینی ام ؟


این واژه ها صراحت ِ تنهایـی من اند

با این همه مخـواه که تنها ببینی ام


مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی

بی خویش در سماع غزل ها ببینی ام


یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم

در خود کــه ناگزیــری دریـــا ببینی ام


شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست

امـــا  تــو  با  چـــراغ  بیـــا  تـــــا  ببینی ام

 

" محمد علی بهمنی "





قلب‌هایتان را از حقارت كینه تهی كنید
 
و با عظمت عشق پُر كنید.

زیرا كه عشق چون عقاب است. 

بالا می‌پرد و دور. 

بی اعتنا به حقیران ِ در روح.

كینه چون لاشخور و كركس است. 

كوتاه می‌پرد و سنگین. 

جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد. 

بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.

برای لاشخور، خوبترین، جسدی ست متلاشی و متعفن.


                 "ملاصدرا"

 






چارلی چاپلین تا آخرین لحظات عمر خود مزاح می کرد و
 
 در پاسخ به کشیشی که بر بالینش حاضر شده بود 

و  به  او  می گفت : 

 امیدوارم خداوند روح شما را قرین رحمت کند ،

با لبخند گفت : 

 چرا نکند؟

 هر چی باشه روح من مال خودشه!





سکوت را می پذیرم 

اگر بدانم روزی با تو سخن خواهم گفت

تیره بختی را می پذیرم

اگر بدانم روزی چشم های تو را خواهم سرود

مرگ را می پذیرم 

اگر بدانم روزی تو خواهی فهمید

که دوستت دارم




  "جبران خلیل جبران"





ندانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیهون


 

ندانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید


چوکشتی ام در اندازد میان قم پرخون


 

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد


که هر تخته فروریزد ز گردش های گوناگون.


           " حضرت مولانا "






با منِ بی‌کسِ تنها شده

یــارا تــو بمـــان ،


همه رفتند از ایـن خانه

خدا را تو بمـــان ،


منِ بی برگِ خزان‌دیـده

دگـــر رفتنی‌ام ،!


تو همه بار و بری

تازه  بهـارا  تو بمـــان ،.



 "هوشنگ ابتهاج"





مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند 

  که اساس توسعه کشورشون قرار گرفته :


اون ضرب المثل میگه:

بخاطر میخی نعلی افتاد

بخاطر نعلی ، اسبی افتاد

بخاطر اسبی ، سواری افتاد

بخاطر سواری ، جنگی شكست خورد

بخاطر شكستی ، مملكتی نابود شد

و همه اینها بخاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بود.

یادمان باشد هر كار ما،حتی كوچك،

اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه ما نبینیم .!






زندگی زیباست ای زیبا پسند

زنده اندیشان به زیبایی رسند

آن قدر زیباست این بی بازگشت

کز برایش می توان از جان گذشت

مردن عاشق نمی میراندش

در چراغ تازه می گیراندش

باغ ها را گر چه دیوار و در است

از هوا شان راه با یکدیگر است

شاخه ها را از جدایی گر غم است

ریشه هاشان دست در دست هم است 

  
 امیر هوشنگ ابتهاج ( ه. ا . سایه )




كسی كه زیر آب میماند و غرق میشود
 
قبل از مرگ احساس میكند میتواند

 زیر آب بماند و دیگر تلاشی نمیكند!

 ثانیه های قبل از مرگ ثانیه های مهمی هستند، 

مغز احساس میكند میتواند زیر آب بماند!

 میخواهد كه بماند. فاصله ای وجود دارد قبل از مرگ، 

فاصله ای اندك بین توهم و تلاش نكردن!

 این اشتباه مغزی ست به علت نرسیدن اكسیژن كه بدن

 دست از تقلا برمیدارد و فرد تسلیم میشود

 و مرگ آرام او را در برمیگیرد. 

من شبیه به این غرق شدن را در آدمهای زیادی دیده ام

 اما نه زیر آب! بلكه در خشكی! 

زمانی كه نشسته اند، راه میروند، غذا میخورند، کار میکنند

 اما غرق شده اند. غرق در گذشته ای كه آنها را هر لحظه

 به "توهم" نزدیك تر میكند.

 برای من زندگی شبیه یك جریان است. 

مثل رودی بزرگ یا دریایی بزرگ كه قرار است

 به اقیانوسی بزرگتر وصل شود. 

"گذشته"شبیه عمق دریاست.

 "اكنون" شبیه شنا كردن 

و گاهی رها شدن در سطح دریاست و 

"آینده" تمام آن مسیری است كه میخواهیم طی كنیم.




 قاعده ۳۲
 از چهل قاعده شمس تبریزی :

همه پرده‌های میانتان را یکی یکی بردار 

تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی. 

قواعدی داشته باش،

 اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری 

درباره‌شان استفاده نکن. 

به ویژه از بت‌ها بپرهیز، ای دوست.

 و مراقب باش

 از راستی‌هایت بت نسازی!

 ایمانت بزرگ باشد، 

اما با ایمانت در پی بزرگی مباش!


  " شافاک"






ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

  
      " حضرت مولانا "






برگرفته از مجموعه آثار 


 گفتگوهای تنهایی  دکتر علی شریعتی ؛


 

.  چهره‌ی  "علی"   در روشنایی، 


   زیبا  و خدایی است.


 به تو و من، بی‌مذهب و مذهبی، 


 هر دو،


 علی را در تاریکی نشان داده‌اند.





 از جابر بن عبد اللّه انصاری  نقل است که ،

 پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود :

 به خورشید ، اقتدا كنید و چون خورشید ناپدید شد ،

 به ماه ، اقتدا كنید و چون ماه ناپیدا شد ،

 به ستاره زُهره ، اقتدا كنید و چون زُهره ناپدید شد ،

 به دو ستاره قطبى ، اقتدا كنید» .

 برخى گفتند :

 اى پیامبر خدا ! خورشید كیست؟ ماه ، كدام است؟ 

زُهره و دو ستاره قطبى كیان اند؟

 پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود :

 من ، خورشیدم و على ، ماه است و زُهره ، فاطمه است 

و دو ستاره قطبى ، حسن و حسین اند»

 

معانی الأخبار، صفحه 114





خوشبختی از نگاه یک روان شناس: 

خوشبختی خود به خود به وجود نمی آید،

رسیدن به خوشبختی فرآیندی فعال است که 

نیازمند تلاش است.

افکار غلط را کنار بگذارید،

به اضطراب ها غلبه کنید،

علاقه ها را شناسایی کنید،

وارد یک رابطه معنادار با یک انسان دوست داشتنی شوید.

فراموش نکنیم انسانها خود به خود خوشبخت نمی شوند،

تلاش کنید

تلاش کنید
 
و باز هم تلاش کنید.
 

  " آلبرت الیس"





اندیشمند مسیحی کریس هیور

در مورد امام حسین علیه ‌السلام اینطور گفت :


امام حسین الگوئی کامل برای تمام انسانیت 

و نمونه بارز تسلیم در برابر خداوند است ؛

 ما باید با یادآوری آنچه در " کربلا " گذشته است، 

کراماتِ اخلاقی حسین را در وجود خودمان بروز دهیم .






. و حسین، وارث آدم،

 كه به بنی‌آدم زیستن داد، 

و  وارث پیامبران بزرگ،

 كه به انسان،

 "چگونه باید زیست" را آموختند،

 اكنون آماده است تا،

 در این روزگار، به فرزندان آدم، 

"چگونه باید مُرد" 

را بیاموزد!.


  " دکتر علی شریعتی مزینانی "


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۱




در یکی از دبیرستان‌های مشهد،

هنگام برگزاری امتحانات سال چهارم دبیرستان،

به عنوان موضوع انشاء، این مطلب داده شد که

 شجاعت یعنی چه؟»

محصلی در قبال این موضوع،

فقط نوشته بود:

شجاعت یعنی این!

و برگه خود را، سفید، به مُمتحن تحویل

 داده بود و رفته بود.!

اما برگه این جوان دست به دستِ دبیران گشته بود

 و همه به اتفاق و بدون استثنا،

 به برگه سفید او نمره  20  داده  بودند.

فکر می‌کنید اون دانش‌آموز چه کسی میتونست باشه؟

علی شریعتی





 آنکس که بَدَم گفت، بدی سیرت اوست 

و آنکس که مرا گفت نکو خود نیت

حال     مُتکلِّم    از    کلامش    پیداست 

از کُوزه همان بُرون  تَراود که در اوست 


              " شیخ بهایی"




حضرت علامه طباطبائی (قدس الله روحه) 

از قول استادشان مرحوم 

آقا  سید علی آقای قاضی (قدس الله روحه) می‌فرمودند:

من از باباطاهر تعجب می‌کنم که

 در شعرش چنین سروده:

یکی درد و یکی درمان پسندد 

یکی وصل و یکی هجران پسندد 

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

چطور باباطاهر گفته است: 

اگر جانان، هجران را پسندد،

 من هم آن را می‌پسندم؟!

چگونه انسان می‌تواند این را بپذیرد؟!

 عاشق بر هر چیز صبر می‌کند

 اما بر فراق ، صبر نمی‌تواند کرد. 

مولا علی علیه السلام در دعای کمیل می‌فرماید:
 
مولا و آقای من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم؛

 بر دوری تو چگونه شکیبا باشم؟! »


 " ز مهر افروخته، ص 72"




نه تو می مانی نه اندوه

و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود ، قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم ، خواهد رفت

آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز .


"سهراب سپهری"




حسین بن منصور حلاج را که به دار آویختند،


 جماعتی فریب خورده یا زرگرفته 


و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و


به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود.


 نه سخنی به اعتراض می گفت


 و نه از درد فریادی می کشید.


در این میان شیخ شبلی نیز


 که از آن کوی می گذشت، 


سنگی برداشته و به سوی او پرتاب کرد. 


منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید


 و به فریاد از درد نالید.


پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند 


گلایه ای نکردی، 


مگر سنگ شبلی چه سنگینی داشت 


که فریاد برآوردی؟


منصور در پاسخ گفت: 


 از آن جماعت فریب خورده انتظاری نیست.


 چرا که مرا نمی شناسند و 


علت بر دار شدنم را نمی دانند،


 شبلی اما از ماجرا باخبر است. 


از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم ،


نه سنگ پرانی و ملامت .





پاییز   می‌رسد   که  مرا  مبتلا  کند

با    رنگ‌های   تازه   مرا   آشنا  کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا

او قول داده است به قولش وفا  کند


           "علیرضا بدیع"





اغلب مردم تعریف و تمجیدها را

 ظرف چند دقیقه فراموش می‌کنند،

 اما یک اهانت را سال‌ها به‌خاطر می‌سپارند.

آن‌ها مانند آشغال‌جمع‌کن‌هایی هستند 

که هنوز توهینی را که مثلا

 بیست‌سال پیش به آن‌ها شده

 با خود حمل می‌کنند و بوی ناخوشایند این زباله‌ها 

همواره آنان را می‌آزارد.

برای شاد بودن باید بر افکار شاد» تمرکز کنید.

و باید ذهن خود را از زباله‌های

 تنفر، خشم، نگرانی و ترس رها کنید.

 
" اندرو متیوس"






شخصی از مولانا عضدالدین پرسید: 

چونست كه مردم در زمان خلفا دعوی خدائی

و پیغمبری بسیار می كردند و اكنون نمی كنند؟

گفت: مردمِ این روزگار را چندان

 ظلم و گرسنگی افتاده است كه نه از 

خدایشان به یاد می آید و نه از پیغامبر.


   " عبید زاکانی "






آنکه از  " جان دوست تر "  می دارمش 

با      زبان ِ      تلخ          می  آزارمش

گرچه او خود زین ستم دلخون تر است 

رنج  او  از   رنج  من    افزون تر  است 


        
            " امیر هوشنگ ابتهاج گیلانی " 




من شراب ازشما نمی‌خواهم

شهدِ ناب از شما نمی‌خواهم

ساقی شوکرانِ من نشوید

شکراب از شما نمی‌خواهم

به سرابم رهِ گمان نزنید

سر ِ آب از شما نمی‌خواهم

زشت و زیبایِ چهره‌ام، خوش باد

من نِقاب از شما نمی‌خواهم

ای ز اسبم فکنده ، نا اصلان!

همرکاب از شما نمی‌خواهم

من نپرسیدم از شما چیزی

پس جواب از شما نمی‌خواهم

جانِ بیدارِ من نیاشوبید

جای خواب از شما نمی‌خواهم

شعله را در چراغ من نکُشید

آفتاب از شما نمی‌خواهم


   " حسین منزوی"

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سایت جامع بهائیت مبارزه با جنبش شیطان 880088 Randal's receptions بروزترین باش کارآفرینی در یک نگاه aliabdi67@ conbuiwife Sandra's notes هر چی بخوای