محل تبلیغات شما



حسین بن منصور حلاج را که به دار آویختند،


 جماعتی فریب خورده یا زرگرفته 


و حق به ناحق فروخته، پای چوبه دار گرد آمده و


به او سنگ می زدند و حلاج لب فرو بسته بود.


 نه سخنی به اعتراض می گفت


 و نه از درد فریادی می کشید.


در این میان شیخ شبلی نیز


 که از آن کوی می گذشت، 


سنگی برداشته و به سوی او پرتاب کرد. 


منصور حلاج از ژرفای دل آه سردی کشید


 و به فریاد از درد نالید.


پرسیدند از آن همه سنگ که بر پیکرت زدند 


گلایه ای نکردی، 


مگر سنگ شبلی چه سنگینی داشت 


که فریاد برآوردی؟


منصور در پاسخ گفت: 


 از آن جماعت فریب خورده انتظاری نیست.


 چرا که مرا نمی شناسند و 


علت بر دار شدنم را نمی دانند،


 شبلی اما از ماجرا باخبر است. 


از او انتظار دلجویی و حمایت داشتم ،


نه سنگ پرانی و ملامت .

رباعی " هستم " خیام

غزل " رندان تشنه لب " حافظ

حدیث "۳ عمل " امام علی علیه السلام

سنگ ,حلاج ,دار ,نمی ,درد ,شبلی ,از درد ,از آن ,فریب خورده ,سنگینی داشت که ,چه سنگینی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت مسابقات ایرانسل ( بورس ) tithitilec سایت شخصی مرتضی فروتن تنها کمپانی آموزش طراحی critenreazel Alphonse's site Richard's style وبسایت شخصی محمد صالح طراحی stafrebema به یاد یار